۵-۱-۶-۲ مفهوم سازی شناختی اختلال پانیک

 

درمانگران شناختی می‌گویند اختلال پانیک از سوء تعبیر فاجعه آمیز احساس های بدنی ناشی می شود (بک و امری، ۱۹۸۵؛ کلارک، ۱۹۸۸،۱۹۸۹ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۹۹۵). بیمار مبتلا به اختلال پانیک، پاسخ های اضطراب معمولی نظیر تپش قلب، تنگی نفس، و سرگیجه را به عنوان شاخص فاجعه قریب الوقوع سوء تعبیر می‌کند. تپش های قلب به معنی حمله قلبی قریب الوقوع تعبیر می‌شوند؛ و سرگیجه به معنی دیوانگی و فقدان کنترل. دیدگاه شناختی به هر یک از چهار نوع شواهد دیدگاه زیست پزشکی از دید سوء تعبیر معنی احساس های بدنی می نگرد. بیماران مبتلا به پانیک از عادت فکر کردن به شیوه فاجعه آمیز برخوردارند (روزنهان و سلیگمن، ۱۹۹۵).

 

بر طبق مدل شناختی پانیک (کلارک[۷۸]، ۱۹۸۶،۱۹۸۸؛ به نقل از هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹) افراد بدان سبب دچار حمله های پانیک می‌شوند، چون دارای گرایش نسبتا دیرپایی برای تفسیر دامنه ای از احساس های بدنی به عنوان نشانه هایی فاجعه بار هستند. احساس هایی که مورد سوء تعبیر قرار می گیرند عمدتاً آن هایی هستند که در پاسخ های اضطراب به هنجار به چشم می خورند (مانند تپش قلب، نفس نفس زدن و سرگیجه). البته احساس های دیگری را نیز در بر می گیرند. منظور از سوء تعبیر فاجعه بار این است که احساس ها به عنوان نشانه ای از وقوع بی درنگ فاجعه ای جسمی یا روانی ادراک می‌شوند. طیف وسیعی از محرک ها قادرند حمله های پانیک را برانگیزند. این محرک ها ممکن است بیرونی باشند (مانند موقعیتی که در آن، فرد قبلا دچار حمله آسیمگی شده است)، اما غالبا این محرک ها درونی هستند (مانند افکار، تصاویر ذهنی و یا احساس های بدنی). اگر این محرک ها به عنوان خطر احساس شوند، حالت بیمناکی در فرد ایجاد می‌گردد. این حالت، با دامنه گسترده ای از احساس های جسمی در ارتباط است. اگر این احساس های اضطراب زا به شیوه ای فاجعه آمیز تعبیر شوند، افزایش بیشتری در بیمناکی ایجاد می‌کنند و این خود احساس های بدنی را زیادتر می‌کند و بدین ترتیب دور باطلی ایجاد می شود که به یک حمله، منجر می‌گردد (هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹).

 

وقتی در فرد تمایلی ایجاد شد که احساس های بدنی را به شیوه ای فاجعه آمیز تعبیر کند، دو فرایند دیگر در تداوم اختلال پانیک، دخالت می‌کنند. نخست این که چون احساس های جسمی خاصی در این بیماران ایجاد ترس می‌کند، آن ها نسبت به واکنش های جسمی خود بیش از حد توجه می‌کنند و مرتب آن ها را پیگردی می نمایند. این تمرکز درونی، آن ها را متوجه احساس هایی می‌کند که بسیاری از مردم دیگر از وجود آن ها آگاه نمی شوند. وقتی این احساس ها مورد توجه قرار گرفتند، به عنوان نشانه دیگری از وجود یک اختلال شدید جسمی و یا روانی تلقی می‌شوند. و دوم اینکه شکل هایی از اجتناب در تداوم بخشیدن به تعبیرهای منفی بیمار، نقش ایفا می‌کنند (سالکووس کیس، ۱۹۸۸؛ به نقل از هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹).

 

محرک برانگیزان

 

( درونی یا بیرونی )

 

تهدید ادراک شده

 

بیمناکی تعبیر احساس ها به عنوان نشانه های فاجعه آمیز

 

 

 

احساس هلی بدنی

 

مدل شناختی اختلال پانیک

 

شیوع بالای افسردگی، اضطراب و سایر مشکلات هیجانی و تاثیر این مشکلات روی عملکرد کلی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) فرد، موجب شده که برخی از محققین، عوامل مرتبط با این مشکلات را مورد توجه قرار دهند. از جمله یکی از این عوامل وجود نوعی اختلال در تنظیم هیجانی ذکر شده است (گراس، ۲۰۰۷؛ به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰). که به قول متخصصین، پیش‌بینی کننده آسیب روانی فرد در آینده (ساندلر[۷۹]، تین[۸۰]، وست[۸۱]، ۱۹۹۴، آبوت[۸۲]،۲۰۰۵، به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰) و عامل کلیدی و مهمی در پیدایش افسردگی و اضطراب است (بیوریگارد[۸۳] و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از صالحی و همکاران،۱۳۹۰).فرض بر این است که اگر افراد قادر به مدیریت مؤثر پاسخ های هیجانی در برابر وقایع روزمره نباشند یا دوره های شدید و طولانی مدت آشفتگی را تجربه نمایند، ممکن است افسردگی و اضطراب قابل تشخیص را بروز دهند (منین[۸۴] و همکاران، ۲۰۰۷؛ نولن – هوکسما، ویسکو[۸۵] و لیوبومیرسکی[۸۶]، ۲۰۰۸؛ به نقل از حسنی و میرآقایی، ۱۳۹۱). تنظیم هیجانی، فرآیندها و راهبردهای تنظیمی بی شماری را دربرمی گیرد که شامل ابعاد شناختی، جسمی، اجتماعی و رفتاری می شود (تامپسون و کالینز[۸۷]، ۱۹۹۶، به نقل از صالحی و همکاران). از جمله این راهبردها می توان به بازارزیابی، نشخوار فکری، خوداظهاری، اجتناب و بازداری اشاره کرد. به لحاظ نظری، متغیرهای تنظیم هیجان مانند پذیرش هیجان، ممکن است به افرادی که از نظر هیجانی آسیب پذیر هستند اجازه دهد که در زمان و مکان کنونی باشند و در نتیجه به جای آن که واکنشی بیش از حد و اضطرابی به موقعیت نشان دهند (به عنوان فاجعه آمیز کردن)، درک عینی تری از میزان تهدید به دست آورند. این دیدگاه توسط برخی مدل های نظری و استراتژی های مداخله، پیش‌بینی شده است که با تغییر دادن واکنش افراد به حالت های اضطرابی و رویدادهای زندگی، سعی در تعدیل اضطراب و سایر اختلالات هیجانی دارند (هیز[۸۸]، ۲۰۰۴، به نقل از بیرامی و همکاران، ۱۳۹۱). شواهد جدید مربوط به اختلالات اضطرابی نشان می‌دهد که مشکل در تنظیم هیجان، ممکن است عامل مهمی در این اختلالات باشد (رودبوف و هیمبرگ[۸۹]، ۲۰۰۸، به نقل از بیرامی و همکاران،۱۳۹۱). از این رو، قبل از بسط همه جانبه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان لازم است مقدمتا موضوع هیجان به تفصیل مورد اشاره قرار گیرد .

 

۷-۲ هیجان

 

هیجان ها، داده های درونی هستند که بر انگیزه ها و رفتار اثر می‌گذارند. در واقع هیجان ممکن است مقدم تر از شناخت باشد. هم چنین داده های تجربی بیان می‌کنند که هیجان توسط ساختارهای زیرین قشر مخ کنترل می شود و معلوم شده که هیجان می‌تواند بر دامنه ای از پردازش های شناختی که شامل سوگیری توجه، سوگیری حافظه (ولز و متیوس، ۱۹۹۴؛ ویلیامز[۹۰]، واتسن، مک لد و متیوس،۱۹۹۸؛ به نقل از ولز، ۱۳۸۵) قضاوت و تصمیم گیری است، اثر بگذارد.

 

هیجان نقش مهمی در جنبه‌های مختلف زندگی مثل سازگاری با تغییرات و رویدادهای استرس زا ایفا می‌کند. اصولا هیجان را می توان واکنش های زیستی به موقعیت هایی دانست که آن را یک فرصت مهم یا چالش برانگیز ارزیابیم می‌کنیم و این واکنش های زیستی با پاسخی که به آن رویدادهای محیطی می‌دهیم، همراه می‌شوند (گراس و مونوز[۹۱]، ۱۹۹۵؛ به نقل از گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).

 

۱-۷-۲ تنظیم هیجان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...